مادر شهید محمد حسین فهمیده از نوجوان شهید سیزده ساله اش می گوید.
شبی هوا خیلی سرد بود و من در فکر پسرم بودم که کجاست ؟ و چه میکند ؟ و آیا در این هوای سرد وسیلهای برای گرم کردن دارد یا نه ؟
صبح ساعت 8 از رادیو که پیام رهبر اعلام شد را شنیدم همان لحظه به سرعت خود را به خانه دخترم که نزدیک ما بود رساندم و خبر را به آنها دادم و گفتم دخترم نکند این نوجوان که خودش را زیر تانک انداخته حسین باشد . دامادمان گفت فکر نمیکنم، این پسر خرمشهری است حسین اصلاً تا آنجا نرفته که بخواهد این کار را بکند. شب نیز تلویزیون همان خبر را داد من به پدر و برادر بزرگترش (داوود) گفتم به خدا این حسین است که این کار را کرده پدرش در جواب گفت اگر چنین سعادتی داشتیم که خیلی خوب بود این پسر اهل خرمشهر است نه حسین . آن شب گذشت و بعد از یک هفته دو نفر از سپاه آمدند و خبر شهادت حسین را همانطور که خودم حدس زده بودم گفتند .
***
حسین که دائماً در رابطه با اسلام و دین بحث میکرد . نه تنها با ما بلکه با مردم هم همینطور بود اگر میگفتیم برو نفت بگیر میگفت : جوانان ما در جبههها در سرما میجنگند آنوقت شما میگویید برو نفت بگیر . حتی در مدرسه هم در این رابطه بحث و جدال داشت داوود هم با پدرش در میوه فروشی کار میکرد و اعتقاد داشت نباید مادر یا خواهرانش بیرون بروند و با نامحرم روبرو شوند و میگفت هر آنچه امام میگوید عمل کنید خیلی ساکت و مظلوم بود نماز و روزه و واجباتش ترک نمیشد پس از این که معافی از سربازی گرفت به جای پدرم به جبهه رفت که پس از 2 ماه و 10 روز به شهادت رسید.
***
گاهی حسین را بلند صدا میکردم جواب نمیداد و بعد از چند لحظه میگفت بله میگفتم : حسین معلوم هست تو کجایی ؟میگفت سر قبرم. میگفتم مگر قبر تو در آشپزخانه یا اتاق است؟ میگفت نه قبر من در بهشت زهرا قطعه 24 ردیف 11 است .
***
شبی که داوود میخواست به جبهه برود من خیلی گریه میکردم همان موقع داوود گفت : فردا جلوی دوستان من گریه نکنی شما مادر شهید سیزده ساله هستی باید طوری رفتار کنی که من افتخار کنم .
هر وقت به بهشت زهرا میرفت بعد برای ما تعریف میکرد . میگفتم حسین یک بار من را هم ببر خیلی دوست دارم به بهشت زهرا بروم حسین میگفت : آنقدر بهشت زهرا خواهی رفت که سیر شوی.
***
شبی که داوود میخواست به جبهه برود من خیلی گریه میکردم همان موقع داوود گفت : فردا جلوی دوستان من گریه نکنی شما مادر شهید سیزده ساله هستی باید طوری رفتار کنی که من افتخار کنم. این دیدار آخر ما بود و آخرین خاطره من .
***
در رثای شهید فهمیده
ای نوجوانان وطن آینده سازید
مانند گلهای بهاری دل نوازید
بمانید فهمیده برای حفظ آیین
هر یک به میدان شهادت یکه تازید
ای بچهها فهمیده آن گرد بسیجی
همسنگر پویندگان کشور ماست
بر وصف ایمانشان امام عاشقان گفت
این نوجوان با شهامت رهبر ماست